کلبه سرگرد

و من در تلاش برا زنده ماندن در این دنیای بیگانه، در تلاش برای دیوانه کردن این بیگانگان، دیوانه تر از قبل میشوم.

کلبه سرگرد

و من در تلاش برا زنده ماندن در این دنیای بیگانه، در تلاش برای دیوانه کردن این بیگانگان، دیوانه تر از قبل میشوم.

DANDELIONS.

ژان باپتیست | چهارشنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۱، ۱۲:۴۴ ب.ظ | ۰ نظر

نشد که برم و به پشتم حتی نگاهی هم نندازم. رفتم و صدبار برگشتم و نگاهت کردم و تنها چیزی که نصیبم می‌شد، جلوه‌ی‌ زیبای موهای کوتاهت و بارونی‌ای بود که دوستش داشتی. چشم‌هات رو ندیدم؛ ندیدم که دنبال من ‌بگردن و باز برگشتم و به این دو راهی چشم دوختم. از خودم می‌پرسیدم که آیا این زخم درستِ منِ؟ حالا دیگه گذشته.

باز هم می‌سپرمش به دست قاصدک‌ها.

  • ژان باپتیست

چَرخِه‌ی ناسالِـمِ روز‌های اَخیـر.

ژان باپتیست | دوشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۱، ۰۲:۱۳ ق.ظ | ۰ نظر

 

«کی گفته آدم ها نماد عقل و دانایی ان؟ به دید من

ما فقط نماد تاسف و پشیمانی هستیم. مردم تغییر

میکنن. همونطور که من تغییر کردم

آگوست‌دی - مَردُم

 

چیز‌های زیادی توی این زندگی وجود داره که تاثیرش رو به طور 

غیر مستقیم و گسترده روی زندگی اشخاص پیاده میکنه.

 یکی از اون ها، محبتِ زیادهتجربه‌ی طولانی مدتی ازش داشتم

تا جایی پیش‌رفت که دوست داشتنِ صادقانه من، 

تبدیل شده بود به رشوه‌ای برای توجه.

 

انسان ها، پیچیده‌انتوجه و محبت زیادت به دیگران،

 به مراتب باعث میشه تا افراد ازت دور بشن

درواقع می‌افتی توی یک چرخه‌یناسالمی که 

بهت میگه تو این فرد رو دوست دارینمی‌تونی ازش 

دور بمونیاما انجامش بده؛ تا ازت زده نشه.

البته که این حرف‌ها رو من تاثیر نداشتنهیچ‌وقت

 

یکی از بزرگ‌ترین درس هایی که تو زندگیم، و 

مخصوصا امسال یادگرفتم همین بودهحد و مرز

«کافی و به اندازه». «دیوونه وار» عاشق شواما، 

«دیوونه وار» نشونش ندهتعادلنه کم نه زیاد.

 

لعنت بهت ای چرخه‌ی‌ ناسالمبذار بندازیمش تقصیر تو باشه؟ 

 

دور میشناما کسی که باید بمونه، 

کسی که بخواد بمونه، میمونهدرسته؟ پس به همین امید می‌مونم

 

برنامه و نتیجه گیری بعد این صحبت؟

فرصت بده.

 

پی‌نوشت: خوب میشه اگه زود تر سر در بیارم چطور

باید به اینجا سر و سامون داد. شبتون بخیر.

راستی سال نو هم مبارک.

 

  • ژان باپتیست

Melody Noir

ژان باپتیست | يكشنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۰، ۱۲:۴۷ ب.ظ | ۰ نظر

روز‌ها میگذرن. سرد تر از همیشه. این شکوفه‌ها از من گذشتن. شروع تازه. رفتن چی می‌تونه باشه؟ وال‌ها با زخم‌های درمان نیافته‌ای که صدای فریادشون دریا رو از خود بی‌خود کرده. ریتم سیاه من. پیانویی که زمستون رو رها نمی‌کنه و رگ هایی که به اشک‌ها دوخته میشن تا مبادا بخوای رها کنی.

  • ژان باپتیست